بسم الله الرحمن الرحیم

شما فرض کنید یک ترمک(ترم یک) تو اوج ذوق زدگی دانشگاه باشه و یه هم اتاقی هم گیرش بیاد ازون خواهر بسیجی های غلیظ.

بعد بیاد این ترمک بخت برگشته رو معرفی کنه برا تئاتری که قراره تو جشن مبعث برای کل دانشگاه برگزار بشه

بعد اون ترمک که بنده باشم قبول نکنم بعد بیان منو کچل کنن که باید قبول کنی 

هرچی بگم نره هی بگن بدوش

با کلی اصرار قبول کنم ولی شرط بذارم که نقشم یاحرف نزنه یا خیلی کم

بعد کاشف به عمل میاد نقش عروس که فقط بله میگه رو برام درنظر گرفتن

اینجاست که من در میرم و میان خفتم میکنن که چراخب؟

میگم من بمیرم نمیام کنار کسی بشینم جلو اون همه آدم عاقدم خطبه بخونه منم بگم بلههههههه

میگن باااوشه ساقدوش خوبه؟ساقدوش عروس؟

میگم هییی خوبه

بلاخره روز جشن فرامیرسه

قبل تئاتر یه شناسنامه دادن به دستم گفتن هر وقت عاقد شناسنامه خواست بری بدی

بعد از سه تا دیالوگی که گفتم(عروس رفته سرنگ بیاره.عروس رفته.و.)

عاقد که یارش رفته بود اول شناسنامه ها رو بگیره گفت عه شناسنامه ها لطفا

منو میگین شناسنامه کو؟چیکارش کردم؟یادم اومد یکم سرخ و سفید شدم که چه کنم و چیکار کنم؟

مغزم قفل کرد و هیچ تحلیلی نتونستم بکنم پشتمو کردم به کل جمعیت شناسنامه رو از جیب شلوار درآوردم دادم به عاقد

قریب به چند دقیقه کل سالن رو هوا بود همون خواهر بسیجی که جلو هم نشسته بود و از شدت خنده داشت اشکاشو پاک میکرد حرسمو درآورده بود فقط دلم میخواست برم پایین دهان مبارکشو سرویس کنم آخه منو چه به تئاتر!!!

چشتون روز بد نبینه ازقضا از کل جشن فیلم گرفته شده بود و چون قسمت تئاترش از نظرشون خیلی جذاب بود تا ترم ۸ تو همه جشن ها همون قسمتو پخش میکردن و هرهر میخندیدن کلا سوژه بودم

اما بلاخره موفق شدم اون فیلمو باهمکاری یه نفوذی کلا ازصحنه روزگار محو نُمائم:)


پی نوشت:مقداری اغراق و خالی بندی در متن موجود میباشد:)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Alex دختری که مغزش ترکید! JOKESSTAN فرزانگان هوشمند: تربیت جنسی کودک و نوجوانان آموزشگاه زبان اینترنتی حکمت دوازدهم طلایه داران شوشتر ویستا سازه بایدی که نباید است برنا