بسم الله الرحمن الرحیم

شب جمعه بود شبی که نام ارباب بهش گره خورده شبی که  مادرزائر مزار حسینشه

از فرط خستگی خیلی زود خوابیدم .

خواب دیدم زائر حرم قره عین المرتضی زینب کبری خواهر ارباب  هستم

تنها نبودم دونفر دیگه همراهم بودن یه نفرشون خیلی کوچولو بود اسمش حسین بود تو بغلم آروم خوابیده بود انگار من مادرش بودم.

از 15 سالگی چشم هایم حرم بانو را ندیده بود که الحمدلله در خواب حاصل شد

 

 

این روزها برای من غارتنهایی خیلی لذت بخش شده

این روزها همش دنبال ندیده شدن هستم

این روزها هیچ چیز به اندازه تنهایی حالم رو خوب نمیکنه

این روزها روی جدیدی از من به نمایش گذاشته میشه که خودمن هم تا بحال ندیدم و متعجبم ازین من

این روزها تو خلوت و تنهایی خودم کتاب میخونم،روی سفال نقاشی میکشم کیف چرم میدوزم و چای با طعم گل محمدی میخورم و برای خودم زندگی میکنم

 اگر بگذارند.

 

فردا به شرط حیات زائر رفیق رئوف خواهم بود ان شاالله

به یادتون خواهم بود ان شاالله

به یادم باشید

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مطالب مفید اقتصادی فتو و پند آموزش طراحی سیاه قلم شیلات و علوم آبزیان پیچک وکتور Hadlee0h Zuhause آسمان مدیون زهراست Heather انجمن بین المللی ترنم صلح